فصل هشتم آرش نمی دانست چندمین بار است که موهایش را می شوید و خشک می کند. هر بار با ژل و تافت موهایش را مدلی درست می کرد و باز ناراضی موها را می شست. شب قبل با یک تصمیم ناگهانی به شماره مونا زنگ زده بود، بعد از چندین بوق آزاد سرانجام صدای گرفته و عجیب زنی تلفن را جواب داده بود. آرش اوب فکر کرد اشتباه گرفته است اما وقتی مونا بی حال گفته بود:" چه می خواهد و مگر پیغام را نگرفته است؟"فهمید بد موقعی زنگ زده است، برای همین سریع پرسید: _نمی دونم با چه تیپی بیام گفتم ازت بپرسم که فردا ضایع نشم. مونا با همان لحن شل و بی حال جواب داده بود: به هر حال که فردا ضایع میشی روش شرط می بندم! اما هرچی عجیب تر و اجق وجق تر بیای کمتر احتمال ضایعاتت می ره، مگه تو نمی گی اونور بودی؟... شکل همونها بیا... دیگه هم مزاحم نشو کلیپس جون! بعد بی آنکه منتظر جواب بماند تماس را قطع کرده بود. آرش بعد از آن بلافاصله با کاوه تماس گرفته بود بلکه او بتواند کمکش کند، همان طور که حدس می زد کاوه خواب آلود گوشی را برداشت، ساعات اولیه صبح همیشه در خواب ناز بود. اما بر خلاف تصور آرش از اینکه با صدای زنگ تلفن بیدار شده بود، عصبانی نشد و با شنیدن صدای آرش با خوشحالی جواب داد: _چطوری بی معرفت؟ آرش با شرمندگی جواب داد: _فکر نکن از خوشی یادت نیستم.