باغ کتاب

معرفی کتاب و خلاصه کتاب

باغ کتاب

معرفی کتاب و خلاصه کتاب

ما برای آشنا کردن و تشویق دوستان اقدام به معرفی و چکیده کتابها کرده ایم .

۴۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «معرفی کتاب» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

اتش دل فصل 3

آتش دل

خودم رو روی صندلی ماشین انداختم و گفتم:
-آخ مردم از گرما.
-چیزی خوردی؟
-نه،دارم از گشنگی و تشنگی میمیرم.وقتی اس ام اس زدی رسیدی،نمی دونم چطور تا این کوچه اومدم.
-برات ساندویچ و دلستر خریدم.
-آخ فدای خواهر گلم بشم.
-حالا این همه عذاب،سودی هم داشت؟
-تا من می خورم تو گزارش بده،بعد من می گم. 
-باید عرض کنم این چند روزه سرکار بودیم.
فکم دیگه قدرت جویدن نداشت و مات طناز را نگاه کردم،نیم نگاهی به من انداخت و گفت:
-امروز رفتم به آدرسی که عفت خانم داده بود،شرکت خوبی بود و خوشحال شدم بیکار نمونده.
-می شه حاشیه نری.
-خانم مجیدی گفت،آقای معینی فر حدود پنجاه و نه سال یا شصت سال داره.
-بگم چی نشی با این حرف زدنت،تا مرز سکته رفتم،خب دیگه چی گفت؟
-مگه چی گفتم،تو گفته بودی یارو جوونه.
-دیگه چی گفت؟
-گفت،معینی فر یه آدم کوتوله و خپله که موهاش رو مثل دم موش پشت سرش می بنده.گفت،یه خال بزرگ هم کنار بینیش هست و از همه مهم تر گفت که معینی فر از اون پدرسوخته های روزگاره و به هیچ بنی بشری رهم نمی کنه.یک آدم به تمام معنا پدرسوخته و چشم چرون،در یک کلام خانم بازه. 

  • زهره بیکدلو
  • ۰
  • ۰

اتش دل فصل 2

آتش دل

ده روز از بی پدر شدن ما می گذشت،طناز تقریبا" شرایط را پذیرفته و کمی آرام شده بود اما تابان بهانه گیر شده و حتی حاضر نبود لحظه ای در خانه تنها بماند.شبها طناز به بیمارستان می رفت و بعد با آمدن او به خانه من به بیمارستان می رفتم.امروز وقتی پا به مراقبت های ویژه گذاشتم پرستار بهم خبر داد که بعد از رفتن طناز،مامان بهوش آمده و از من خواست قبل از دیدن مامان به دیدار دکترش بروم.صدای دکتر هنوز در ذهنم می پیچید،گفت که سمت چپ مامان توانایی خود را از دست داده  و به زبان ساده تر فلج شده و قدرت تکلمش دچار مشکل شده،هر چند سعی داشت با حرفهایش امیدوارم کند که با فیزیوتراپی و گفتار درمانی احتمال دارد این مشکل برطرف بشه.از همه محم تر از ما می خواست که مامان را از هر گونه هیجان دور کنیم،برای همین ترسیدم پیش مامان بروم و او با دیدنم به یاد آن روز شوم بیفتد.
از صدای بوق به خودم آمدم و از آینه وسط نگاهی به راننده های بی حوصله پشت سرم انداختم و دوباره به چراغ دیجیتالی وسط چهار راه خیره شدم،چراغ سبز شده بود.آهسته به راه افتادم،هر کس از کنارم می گذشت برایم بوق ممتدی می زد و دستهایش را در هوا تکان می داد اما من خسته تر از آن بودم که به حرکاتش توجه کنم.این روزها زندگی روی خوشش را از ما گردانده بود.
صدای ملودی موبایلم می آمد،نیم نگاهی به کیفم که روی صندلی کناریم بود انداختم اما حوصله آن را نداشتم ولی گویا خیال قطع شدن نداشت.برداشتم که خاموشش کنم،چشمم به شماره طناز افتاد.

  • زهره بیکدلو
  • ۰
  • ۰

النا جلو آینه قدی اتاق خواب عمه جودیت یک دور چرخید و خوب خودش را برانداز کرد. مارگارت که نشسته بود پایین تخت و به النا نگاه می کرد گفت:
- کاشکی منم یه لباس مثل این داشتم. النا گفت:
- نازی... پیش پیشی من... دوستت دارم خواهری...
و بعد او را بوسید. مارگارت ماسک گربه در
دست داشت و لباس گربه پوشیده بود. عمه جودیت کنار در ایستاده بود و سوزنش را نخ می کرد. النا به سمت او چرخید و گفت:
- این لباس عالیه. به هیچ چیزش لازم نیست
دست بزنیم.
تصویر النا در آینه درست مثل تصویر دختری ایتالیایی در دوره رنسانس بود. شنل در وسط باریک می شد. رنگ آن فقط کمی از چشم های
النا تیره تر بود. النا به ساعت پاندول دار روی دیوار نگاه کرد.

  • زهره بیکدلو
  • ۰
  • ۰

النا از روی راهروی تاریک گذشت. سعی کرد به یاد بیاورد که مدرسه در روز چه شکلی است. مسیرش را مدام توی ذهنش مرور می کرد و بعد ناگهان دوباره چراغ ها روشن شد و او خودش را میان ردیف کمد و وسایل بچه ها یافت. فکر نمی کرد هیچ وقت از دیدن این کمدهای قدیمی این قدر خوشحال بشود.
- النا بیرون چکار می کنی؟
مردیت و بانی داشتند از انتهای سالن به طرفش می آمدند. النا با عصبانیت پرسید:
- شماها کجا بودین؟
مردیت کمی دهانش را کج کرد و گفت:
- ما اولش آقای شلبی رو پیدا نکردیم. وقتی هم بالاخره پیداش کردیم خواب بود. اصلاً بیدار نمی شد. جدی می گم. تا بالاخره چراغا روشن شدن. اون هم بیدار شد. بعدش هم که اومدیم پیش تو. دیدیم تو توی راهرویی. اما این جا چی کار می کنی؟

  • زهره بیکدلو
  • ۰
  • ۰
5
آن شب وقتی که استفان به اتاقش در مهمان خانه برمی گشت ماه کامل بود. سرش گیج می رفت و سکندری می خورد. سرگیجه اش هم به خاطر خستگی از کار زیاد بود و هم به خاطر زیاده روی در خوردن خون. مدت ها می شد که این قدر خود را در خوردن آزاد نگذاشته بود. اما نیروی موحشی که قبرستان قدیمی به او داده بود، این بار جلوی ضمیر خودآگاهش را برای کنترل رفتار او گرفت. جنونش شکوفا شد و حیوان درونش سر برآورد. به خاطر می آورد که داشت از میان سایه سنگ قبرها به انسان های مونثی که در قبرستان بودند نگاه می کرد که ناگهان آن حس قدیمی و آن نیروی باستانی دوباره زنده شد. چیزی انگار نه در او بلکه از جایی در پشت سرش ناگهان منفجر شده بود و دخترها را فراری داده بود. استفان به یاد می آورد که دو دل بوده. دودل بوده که آیا به دخترها اجازه فرار به سمت رودخانه را بدهد و یا به وسوسه آن نیروی شریر تن بدهد. آن را بیازماید و به منبع آن دست پیدا کند.
می دانست که النا را دنبال کرده. ناتوان در استفاده از فرصتی که برای آزردنش داشته. ناتوان از آزردن النا. غیر از آن چیز دیگری هم در آن قبرستان بود. استفان حضور نیرویی بسیار قدرتمند را حس کرده بود. چیزی که دخترها به آن خیره شدند او نبود. بلکه داشت در میان شاخه های بلوط به دنبال دخترها می رفت. قدرت شبانه استفان نتوانسته بود ماهیت او را مشخص کند اما از تمام آن تعقیب و گریز، یک پارچه ابریشمی بسیار کوچک بر جای مانده بود. آن قدر کوچک که چشم یک انسان حتی در روز هم از یافتن چنین چیزی در میان برگ های خشک عاجز
است.

  • زهره بیکدلو
  • ۰
  • ۰

خلاصه ی رمان ان نیمه ی دیگر: ترلان دختر یکی از قاضی های معروف تهرانه. برخلاف اون چیزی که توی خانواده ش رسمه اهل درس و مشق نیست و عشق رانندگی داره. در نتیجه ی پاپوشی که براش درست می کنن وارد یه باند می شه. اونجا ازش انتظار دارن کارهایی رو انجام بده که وجدانش قبول نمی کنه. بین دو راهی گیر می کنه... بین زندگی خودش و زندگی دیگران... زمانی که تصمیم قطعیش و می گیره رویارویی با آن نیمه دیگرش مسیر نقشه هاش و عوض می کنه... .

خرید دوربین عکاسی

خرید دوربین عکاسی

رکورد کانن با تجربه ای بیش از سی سال و چهار شعبه با افتخار آماده خدمت رسانی به تمامی هموطنان در سراسر کشور میباشد

http://recordcanon.com
  • زهره بیکدلو
  • ۰
  • ۰
خلاصه ی رمان کنارم:داستان دریاره دختری به اسم شمیم هستش که پس از فوت مادر و پدرش بنا به گفته ی دوست باباش بعد یک سال میاد با همین خونواده ی دوست پدرش زندگی می کنه..
خونواده ی دوست پدرش یک پسر به اسم ارمیا و یک دختر به اسم المیرا دارن..
ورود شمیم به زندگی این خانواده ارمیا را ناراحت می کنه..و از اونجا ارمیا درصدد به وجود اوردن ناراحتی برای شمیم هستش..
و سعی می کنه همه جا خوردش کنه…

خرید دوربین

خرید دوربین عکاسی

خرید دوربین عکاسی کانن ، خرید دوربین عکاسی نیکون ، خرید دوربین عکاسی سونی

http://recordcanon.com
  • زهره بیکدلو
  • ۰
  • ۰
هزارویک کتاب: ظرافت جوجه‌تیغی

یکی از بهترین تصاویرِ لذت دیدن کتاب و لذت خوانش کتاب‌ را می‌توان در لابه‌لای کلمه‌ها و سطرهای شاهکار موریل باربری نویسنده بزرگ فرانسوی دید: «ظرافت جوجه‌تیغی»؛ رمانی که باید خواندش. کتابی که هم عشق است و هم لذت سفر. هم زندگی است و هم لذت آگاهی. هم اوج و فرود است و هم موسیقی. هم زیبایی است و هم مرگ. 

«ظرافت جوجه‌تیغی» یکی از آن دست کتاب‌هایی است که ما را همراه با رنه میشل 54 ساله و پالومینوژس 12‌ساله به سفری به سرزمین‌های کشف‌ناشده می‌برد: «غنچه‌ای که به‌نحوی باشکوه می‌افتد همیشه زیباست. 

  • زهره بیکدلو
  • ۰
  • ۰
«مجموعه تاریخ و ادبیات ایران» عنوان مجموعه تازه ای است که از سوی نشر نی روانه بازار نشر کشور شده است. مجموعه ای به قلم محمد دهقانی که اکنون چهار جلد آن در دسترس علاقه مندان به این حوزه قرار گرفته است. مجموعه تاریخ و ادبیات ایران برای کسانی نوشته شده که به تاریخ فرهنگی و ادبی ایران علاقه مندند و می خواهند برگزیده ای از بهترین شاهکارهای ادبی ایران را همراه با شرح و تفسیر لازم به زبانی ساده و روشن بخوانند و بدانند که این شاهکارها در کدام فضای تاریخی پدید آمده و متقابلا چگونه بر آن تاثیر نهاده اند. 

این مجموعه صرفا تاریخ و ادبیات ایران پس از اسلام را در بر می گیرد و می کوشد تاریخ ادبی ایران را در پیوند با تاریخ عمومی جهان ببیند و به تحولات فکری و فرهنگی کشورها و اقلیم هایی هم که به نحوی با ایران در ارتباط بوده اند، اشاره کند و به این ترتیب گستره ای روشن تر برای مقایسه تاریخ و ادبیات ایران و جهان پدید آورد. 

این مجموعه تاریخ ادبیات، تاریخ فرهنگ و اندیشه و تاریخ عمومی ایران است. نخستین سلسله این مجموعه شامل بررسی زندگی و آثار 50 شاعر و نویسنده متفکر تا پایان قرن هفتم هجری (سیزدهم میلادی) است که اکنون چهار جلد ابتدایی آن منتشر شده است.

فیلسوف ایرانی

اولین جلد از مجموعه تاریخ و ادبیات ایران، محمد بن زکریای رازی نام دارد. شاید به عنوان اولین ویژگی این جلد بتوان به مقدمه مفصلی که نویسنده بحث را با آن شروع می کند، اشاره کرد. دهقانی با تاکید بر این مطلب که تاریخ ایران در نخستین سال های انتقال از عصر ساسانی به دوره اسلامی، سخت تیره و مبهم است، به بیان وضع آن روز ایران و چرایی باقی نماندن کتاب تاریخی قابل اعتنایی به زبانی از زبان های ایرانی اشاره می کند. او با آوردن مدارکی نشان می دهد اکثر مطلق منابع دست اولی که در آنها از سرنوشت قوم ایرانی در قرن های اول تا پنجم هجری (هفتم تا یازدهم میلادی) خبری دیده می شود به زبان عربی نوشته شده اند.
نویسنده به این نکته باور دارد که بسیاری از دانشمندان ایران روح فرهنگ ایرانی را در قالب زبان عربی دمیده و در عرصه های گوناگون علمی و هنری ادبیاتی غنی پدید آورده اند که سرشار از نشانه های فرهنگ ایرانی است. کتاب محمد بن زکریای رازی را یکی از بزرگ ترین دانشمندان ایرانی می داند که زبان عربی را برای بیان مقاصد علمی خود به کار گرفته است، هر چند بسیاری او را «فیلسوف عرب» بنامند. 

کثرت آرا و آثار رازی و تاثیری که پس از خود در جهان اسلام و اروپای مسیحی بر جای نهاد، او را به مهم ترین چهره علمی و فلسفی ایران در عصری تبدیل می کند که حکومت های نوپای ایرانی به تدریج تکلیف خود را از امارت و خلافت عربی جدا می کردند و به شیوه های گوناگون از آن مستقل می شدند و گاه حتی توفق پیدا می کردند. 

نویسنده در ادامه مقدمه به بیان زندگی نامه و شرح کوتاهی از آثار رازی می پردازد. نویسنده در ادامه بخش اول کتاب- که حکم زیادی را در بر می گیرد- سخنان رازی را به نقل از ناصرخسرو و ابوحاتم رازی بیان می کند. این سخنان گفتار رازی درباره چهار گوهر در کتاب است.

شاعر پررمز و راز

جلد دوم از مجموعه تاریخ و ادبیات ایران، «رودکی، پدر شعر فارسی» نام دارد. همان گونه که از نام این جلد بر می آید، در این کتاب به ابوعبدالله جعفر بن محمد بن حکیم بن عبدالرحمن بن آدم الرودکی الشاعر سمرقندی یا همان رودکی پرداخته شده است. کتاب در بخش اول خود زندگی و افکار رودکی را بررسی کرده و در تفسیر آنچه بر زندگی او گذشته است، روزگاری که رودکی در آن می زیسته را یکی از بهترین دوره های تاریخ ایران و به عبارتی درخشان ترین عصر تمدن ایران پس از پیدایش اسلام معرفی می کند. 

نویسنده کتاب «رودکی، پدر شعر فارسی» بیان می دارد که آگاهی از زندگی و شرح احوال رودکی بسیار اندک و آمیخته به داستان هایی است که معمولا مردمان هر روزگاری درباره انسان های مهم و مشهور می سازند و رواج می دهند. اما شاید آنچه رودکی را به عنوان شاعری مهم در تاریخ ایران زمین مطرح می کند، منظومه های داستانی او است که بخش مهمی از اشعارش را تشکیل می دهند.

نخستین و مهم ترین این مثنوی ها ترجمه کلیله و دمنه عربی ابن مقفع بود که ابوالفضل بلعمی آن را به فرمان امیر نصر سامانی به فارسی ترجمه کرد و سپس رودکی ترجمه او را به نظم درآورد. کتاب در این بخش تلاش خود را به کار می گیرد تا با استفاده از اشعار به جا مانده از رودکی و منابع مهمی که درباره او مطلب نوشته اند، شرح مختصری از زندگی آغشته به راز رودکی را به خواننده دهد. به همین دلیل با استفاده از اشعار و قصیده های او به نقل مسائل رایج درباره رودکی می پردازد و آنها را تایید یا رد می کند. کتاب در بخش بعدی خود گزیده ای از اشعار رودکی را با توضیحات در اختیار خواننده قرار داده است. 10 قصیده از اشعار رودکی در این مجموعه قرار دارد.

نسب نامه ابومنصور

«شاهنامه ابومنصوری» عنوان سومین جلد از مجموعه تاریخ و ادبیات ایران است که توسط نشر نی منتشر شده است. این جلد که در میان چهار جلد منتشر شده، حجم کمتری دارد و تنها در 48 صفحه منتشر شده، درباره کتابی است که به همت ابومنصور عبدالرزاق طوسی فراهم آمده و به شاهنامه ابومنصوری شهرت یافته است. کتاب در سطور ابتدایی خود به شاهنامه ابومنصوری اشاره می کند و می گوید که از این شاهنامه آنچه بر جای مانده فقط مقدمه ای چندصفحه ای است  که اینک کهن ترین نمونه نثر فارسی به شمار می رود.

بانی آن، ابومنصور محمد بن عبدالرزاق، یکی از سپهسالاران سامانی بود. ابومنصور در سال 246ق/ 336 ش که حاکم طوس بوده است، به وزیر خود ابومنصور معمری فرمان می دهد تا به یاری چهار تن از زرتشتیان خراسان و سیستان شاهنامه را که پیش از آن به زبان پهلوی تدوین شده بود به فارسی برگرداند. دهقانی اشاره می کند انگیزه اصلی محمد بن عبدالرزاق، برای صدور چنین فرمانی به احتمال زیاد افزودن بر مشروعیت سیاسی خود بوده تا «جای پای خود را در خراسان محکم کند.» مطالب شاهنامه محمد بن عبدالرزاق عمدتا شامل همان داستان هایی می شده است که گزارش کامل شان را در شاهنامه فردوسی می خوانیم.

دهقانی در ادامه با بیان این سوال که چرا کتابی با این اهمیت بر جای نمانده، دو دلیل اهتمام نه چندان زیاد ایران رای نثر و کلام منثور و حریف قدرقدرتی چون شاهنامه منظم فردوسی را ذکر می کند. اکنون آنچه از شاهنامه ابومنصوری در دسترس ما قرار دارد، مقدمه آن است که آن نیز دو نسب نامه را شامل می شود: نسب نامه ابومنصور عبدالرزاق و نسب نامه ابومنصور المعمری. کتاب پس از مقدمه به طور کامل مقدمه شاهنامه ابومنصوری را توضیح داده و شرح آن را بر می شمارد.

آمیزه ای از افسانه و واقعیت

«تاریخ بلعمی» عنوان چهارمین جلد از مجموعه تاریخ و ادبیات ایران است که توسط نشر نی منتشر شده است. دهقانی در این کتاب نیز همچون کتاب های پیشین با مقدمه ای تاریخ «تاریخ بلعمی» را توضیح می دهد و در ادامه در بخش دوم، گزیده ای از تاریخ بلعمی را به همراه شرح متن آن می آورد. کیومرث یا گیومرث، کیکاووس و سیاوش، گشتاسب و بخت النصر، هرمز و بهرام چوبین، بهرام چوبین و خسروپرویز، فتح المدائن، فرجام یزدگرد و قتل ابومسلم بخشی هایی است که در این کتاب از تاریخ بلعمی انتخاب و شرح داده شده است.
نویسنده در این کتاب به تاریخ خراسان پس از ساسانی می پردازد و با اشاره به دوره سامانیان و حضور آنان در خراسان به تلاش آنان برای رسیدن به دو تمدن چین و هند اشاره می کند. نویسنده در ادامه به فرمان منصور بن نوح پادشاه سامانی برای ترجمه مهم ترین کتاب جهان اسلام یعنی تاریخ الامم و الملوک معروف به تاریخ طبری اشاره می کند. کتابی که پس از ترجمه و با اضافه کردن تاریخی که سامانیان به آن مدعی بودند، تاریخ بلعمی نامیده شد. 

  • زهره بیکدلو
  • ۰
  • ۰
شب چله ماهی پیر برای دوازده هزار تا بچه و نوه اش قصه تعریف میکرد:یکی بود یکی نبود.یک ماهی سیاه کوچولو بامادرش تنها زندگی می کرد.ماهی کوچولو حسرت دیدن ماه در خانه شان به دلش مانده بود.

ماهی و مادر ش از صبح تا شب دنبال هم می دویدند و بازی می کردند.ماهی سیاه از 10000 تخم مادرش سالم بود و فقط او باقی مانده بود.

چند روزی ماهی کوچولو کم حرف و ورجه ورجه می کرد.

یک روز ماهی مادرش را بیدار کرد و گفت:من باید بروم و آخر جویبار را و جاهای دیگر را ببینم.

  • زهره بیکدلو