شهربانو
نام کتاب : شهربانو
نویسنده : محمد حسن شهسواری
ناشر : نشر چشمه
چاپ اول ، ۱۳۸۹
تعداد صفحات : ۹۵ صفحه
شهربانو
نام کتاب : شهربانو
نویسنده : محمد حسن شهسواری
ناشر : نشر چشمه
چاپ اول ، ۱۳۸۹
تعداد صفحات : ۹۵ صفحه
نان و کتاب
"وجودم"تنها یک "حرف"است،و "زیستنم"تنها "گفتن" همان یک "حرف"
ونوس پنهان
نام کتاب :ونوس پنهان
نویسنده :امیر حسین روحی
ناشر:نشر علم
چاپ اول ،تهران ۱۳۸۴
تعداد صفحات:۲۳۹ صفحه
"سه کاهن" نوشته مجید قمصری به یک روز از زندگی پیامبر اکرم صلی الله در سن چهار سالگی بازمی گردد. در این داستان حلیمه دایه پیامبر در تلاشی قابل توجه، سعی دارد تا جان پیامبر را از گزند کاهنانی نجات دهد که می خواهند بر اساس نشانه های ظاهری پیامبر خاتم، وی را در کودکی از بین ببرند.
داستان در مورد کودکی حضرت محمد صل الله هست. وقتی در نزد دایه خود حلیمه به سر می برد و کاهنانی در صحرا به سراغ حلیمه و حارث می آینده تا در ازای پول، این کودک را بگیرند و حلیمه هراسان تصمیم دارد هر طور شده محمد را به مادرش آمنه و پدربزرگش سردار برساند.
رمان شهردار کستربریح به قلم توماس هاردی، شخصیتی را توصیف می کند که در دست سه عامل شانس، زمان و طبیعت لحظه به لحظه به پایان تراژیک خود نزدیک می شود.
توماس هاردی در سال 1854 در جنوب غربی انگلستان متولد شد. به دلیل اشتغال پدرش در حوزه ی معماری از سن 16 سالگی مشغول به این کار شد. توصیف دقیق ساختمان ها و بافت معماری شهرها در آثارش نشان دهنده ی استعداد بالای او در این حوزه ی کاری است. هرچند هاردی ادامه ی تحصیلات و خدمت در کلیسا را در سر می پرورانید اما کمرنگ شدن اعتقادات مذهبی اش از یک سو و فشار فقر از سوی دیگر او را به سمت نویسندگی سوق داد. هاردی با گذر زمان و انتشار رمان هایش شهرت زیادی پیدا کرد اما بیش از پیش علاقه داشت خود را شاعر بخواند. برای او نویسندگی تنها مسیری برای گذران زندگی بود. چند رمان معروف او از این قرار است؛ دور از اجتماع خشمگین، شهردار کستربریح، تس از خانواده ی دوربرویل، جود گمنام (جود تاریک).
به نام خدای مهربان
مدتی قبل رمان شاهکاری از ژول ورن مطالعه کردم برای اینکه شما هم بی نصیب نمانید خلاصه آن را برایتان می نویسم امیدوارم لذت ببرید.
در سوسیته ی سلطنتی انگلستان همه افراد حاظر در جمع، برای کسی دست می زدند و سوت می کشیدند و هورا می گفتند. انگار فرد معرفی شده کار مهمی انجام داده بود.
خرگوش کوچولوی هنرمند
نویسنده: دیک برونا
مترجم: تارا کاوندی
تعداد صفحه: ۳۲
قیمت: ۴۵۰۰ تومان
ناشر: چاپ و نشر نظر
مناسب برای کودک
خلاصه کتاب داستان هایی از ابلیس وشیطان
مؤلف:سید محمد میر سلطانی
ابلیس که اسم اول آن عزازیل است از همان جوانی در میان قوم خود مشغول عبادت و بندگی خداوند بود تا بزرگ شد .وقتی تصمیم به ازدواج گرفت با دختری به نام لهبا که آن هم ازطایفه ی جن بود ازدواج کرد و فرزندان زیادی از آن ملعون به جود آمده که از شمارش بیرون رفت که همه ی آنها مشغول عبادت خداوند بودند و در میان آنها عبادت و بندگی ابلیس از همه ی آنها بیشتر بود وسپس او را به آسمان اول و بعد دوم و سپس او را به آسمان هفتم و با ملائکه ی هر آسمان خدا ستایش می کرد تا وقتی که خداوند آدم را خلق کرد.
پرستاران از او دلیل عجله اش را پرسیدند.زنم در خانه سالمندان است. هر صبح آنجا میروم و صبحانه را با او میخورم. نمیخواهم دیر شود!…
پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید. عابرانی که رد میشدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند.
پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند. سپس به او گفتند: "باید ازشما عکسبرداری بشود تا جائی از بدنت آسیب و شکستگی ندیده باشد.
پیرمرد غمگین شد، گفت عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست.
پرستاران از او دلیل عجله اش را پرسیدند.زنم در خانه سالمندان است. هر صبح آنجا میروم و صبحانه را با او میخورم. نمیخواهم دیر شود!
پرستاری به او گفت: خودمان به او خبر میدهیم. پیرمرد با اندوه گفت: خیلی متأسفم. او آلزایمر دارد. چیزی را متوجه نخواهد شد! حتی مرا هم نمیشناسد!
پرستار با حیرت گفت: وقتی که نمیداند شما چه کسی هستید، چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او میروید؟
پیرمرد با صدایی گرفته، به آرامی گفت:
اما من که میدانم او چه کسی است..!
حماسه تاریخی، عاشقانه و آموزنده ویس و رامین به دوره شاهنشاهی و امپراتوری پارتیان در قرن اول پس از میلاد باز میگردد.
این داستان از خصومت دو خاندان بزرگ پارتی یکی از شرق و دیگری از غرب است. یکی از طرفین درگیر خاندان قران یا همان خاندان اشرافی کارن در غرب ایران بوده و طرف مقابل پادشاه مرو بوده است .
بوف کور
تمامی رمان از زاویه دید اول شخص روایت میشود و از دو بخش نسبتاً جدا از هم ساخته شده است. این دو بخش گاه با استفاده از شباهت توصیفها و اشارهها به هم مربوط میشوند.
خلاصهٔ بخش نخست
کتاب با این جملات مشهور آغاز میشود «در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره روح را آهسته و در انزوا میخورد و میتراشد. این دردها را نمیشود به کسی اظهار کرد؛ چون عموماً عادت دارند که این دردهای باورنکردنی را جزء اتفاقات و پیشآمدهای نادر و عجیب بشمارند و اگر کسی بگوید یا بنویسد، مردم بر سَبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی میکنند آن را با لبخند شکاک و تمسخرآمیز تلقی بکنند. زیرا بشر هنوز چاره و دوایی برایش پیدا نکرده و تنها داروی آن فراموشی به توسط شراب و خواب مصنوعی بهوسیله افیون و مواد مخدره است. ولی افسوس که تأثیر اینگونه داروها موقت است و به جای تسکین پس از مدتی بر شدت درد میافزاید».