هزارویک کتاب: ظرافت جوجهتیغی
یکی از بهترین تصاویرِ لذت دیدن کتاب و لذت خوانش کتاب را میتوان در لابهلای کلمهها و سطرهای شاهکار موریل باربری نویسنده بزرگ فرانسوی دید: «ظرافت جوجهتیغی»؛ رمانی که باید خواندش. کتابی که هم عشق است و هم لذت سفر. هم زندگی است و هم لذت آگاهی. هم اوج و فرود است و هم موسیقی. هم زیبایی است و هم مرگ.
«ظرافت جوجهتیغی» یکی از آن دست کتابهایی است که ما را همراه با رنه میشل 54 ساله و پالومینوژس 12ساله به سفری به سرزمینهای کشفناشده میبرد: «غنچهای که بهنحوی باشکوه میافتد همیشه زیباست.
من این شانس بینظیر را داشتم که امروز صبح، تمام شرایط برای درک زیبایی برایم فراهم شود: ذهن خالی و آماده، خانه ساکت و آرام، رزهای قشنگ، سقوط یک غنچه... آنچه زیباست به این خاطر است که انسان درمییابد گذراست.
این پیکربندی زودگذر چیزها در لحظهای است که انسان همزمان زیبایی و مرگ را باهم میبیند. بهخودم گفتم آیا این میخواهد بگوید که باید زندگی را اینگونه گذراند؟ همیشه در توازن میان زیبایی و مرگ، میان حرکت و نابودیاش؛ شاید زندهبودن یعنی همین: دنبالکردن لحظههایی که میمیرند...»
خوابها و شعرماهیها
مجتبی ویسی
علی قنبری در «شعرماهی صیدناشدنی» (نشر بوتیمار) از خودش فاصله گرفته، از خود پیشیناش. این مناش، این راوی شعرش، دیگر نه آن من قبلی است که در کتابهای قبلیاش میدیدیم. نشانههای برآمده از متنش چنین میگوید.
او پیشتر عمدتا با تکیه بر سطر، با اولویت دادن به سطر، کارش را پیش میبرد و بدینترتیب ما در طول شعر او شاهد حسهایی گسیخته بودیم، حال آنکه در این کتاب حس قطع نمیشود و از ابتدا تا انتهای این شعر بلند، با وجود تنوع فضا و مضمون و کلام، حسی که از شعر به خواننده منتقل میشود پیوسته است و در نتیجه آن مخاطب از حال و هوای شعر خارج نمیشود.
او قبلا در شعرش انگار طبق یک الگوی از پیش تعیین شده کار میکرد و از این رو یک سبک و سیاق، یک مدل نگارشی، بر کل شعرهایش حاکم بود. اما در کتاب اخیرش قلم را راحت گذاشته تا راحت پیش برود. خودش را در اختیار متن و نوشته گذاشته تا کلام او را راهبر و رهنمون باشد و همین رویه منجر به شکلگیری متنی سیال و روان به لحاظ کلامیشده است.
قنبری اینبار اسلوب کارش را بر مبنای بند، پاره یا دستههایی چند سطری گذاشته است که حاوی گزارههایی خودبسنده هستند، چون قطعههایی از یک پازل، که در نهایت از همنشینی آنها مجموعه کلان پازل شعر شکل میگیرد.
این بندها یا قطعات از افکار و ایدههای راوی شعر در لحظه حال میگویند، از رخدادهای گذشته، از خلا و فقدان، و چنین مینماید که او- به شیوه خود- دست به انتحار زده است، به لایه لایه گشودن خود، به واگویی درونیاتی نهانی، خواستهایی ممنوعه و تمنایی به ظاهر اودیپی.
این راوی ابایی ندارد از ورود به حریمهایغیرمجاز، وحالت خودزنیاش به گونهای است که انگار به آخر خط رسیده و قید همهچیز را زده است.
این البته برداشتی است که بعد ازپیچ و واپیچهای کلامی او دستگیر من مخاطب میشود وگرنه پارهها و قطعات پازلی شاعر به این سادگیها تن به معنایی یکه نمیدهند.
او بیآنکه با اجزای زبان بازی کند یا در نحو دست ببرد عمدتا مبنا را بر استفاده از استعاره یا جانشینسازی میگذارد، بر دامن زدن به تعبیر و تاویل، تا از این طریق متنش را واجد شور و لذت کند.
استعاره در بیشتر گزارههای کتاب حضور دارد تا چیزی را به ما بنمایاند که همان چیز نیست، تاهم بگوید و هم بپوشاند، تا با گفتن از گفتن طفره برود. به این قطعه از شعر توجه کنید: «دارم فکر میکنم به اینکه/ با تعابیر درمان / شکلکها را/ بردارم از روی زبانم.» شاعر با توسل به استعاره «برداشتن شکلک از روی زبان» ظاهرا قصد افشا و آشکارسازی دارد، آن هم به کمک تعابیر.
سه مولفه به کار گرفته شده در این پاره، یعنی تعبیر، تفکر و استعاره، اساسا زیرساخت شعر قنبری را شکل میدهند و طنین آنها در همه جای شعر او به گوش میرسد.
اما مهمتر از همه استعارهها هستند که برخی از آنها حتی کارکردی مضاعف و دووجهی پیدا میکنند، مانند استعاره «مشغول شوم به «تعبیر» مادر»، که در وجه نخست ذهن مخاطب را به تعبیر مادر از وضعیت راوی معطوف میکند و در وجه دیگر، به تعبیری که راوی درباره مادر خود دارد.
خرید دوربین
خرید دوربین عکاسی
خرید دوربین عکاسی کانن ، خرید دوربین عکاسی نیکون ، خرید دوربین عکاسی سونی
http://recordcanon.com