تو همون نگاه اول ازش خوشم اومد . من یه عمر خارج بودم اما اون بیشتراز من شبیه خارجیا بود . . چشمای روشنی داشت که تو پوست برنزه ش بیشتر به چشم می اومد . قدش شاید چند سانت از من کوتاهتر بود اما بلند قد محسوب میشد . هیکلش نشون میداد که مثل خودم اهل ورزش وبدنسازیه ، و چیزی که بیشتراز هر چیزی باعث شده بود تو همون یه نگاه ازش خوشم بیاد نگاهِ شوخ و شنگ و شیطنتی بود که از چشماش بیرون میزد .
غرق برانداز کردن پرهام بودم که دیدم دستشو دراز کرد و نونا رو از شاگرد نونوا گرفت . باهاش همراه شدم و از صف اومدم بیرون . چند قدم که دور شدیم دو تا از نونا رو داد دستم و پرسید :
_ گفتی چند وقت خارج بودی ؟
در حالیکه نون و با لذت بو میکشیدم جواب دادم :
12_ سال ، دبیرستانم و انگلیس بودم بقیه شو فرانسه ...
سری تکون داد و گفت :
_ چه عالی...حالا چرا این موقع صبح بیدار شدی ؟ تغییر جغرافیایی و ساعتها بهت نساخته ؟!
با خنده گفتم :
_ نمیدونم ، فکر کنم از ذوق برگشتنمه که زود بیدار شدم ...تو چرا اینقدر زود بیدار شدی ؟ نکنه تو ایران ساعت کاری از 6 شروع میشه ؟!