باغ کتاب

معرفی کتاب و خلاصه کتاب

باغ کتاب

معرفی کتاب و خلاصه کتاب

ما برای آشنا کردن و تشویق دوستان اقدام به معرفی و چکیده کتابها کرده ایم .

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «داستان ماهی سیاه کوچولو» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰
شب چله ماهی پیر برای دوازده هزار تا بچه و نوه اش قصه تعریف میکرد:یکی بود یکی نبود.یک ماهی سیاه کوچولو بامادرش تنها زندگی می کرد.ماهی کوچولو حسرت دیدن ماه در خانه شان به دلش مانده بود.

ماهی و مادر ش از صبح تا شب دنبال هم می دویدند و بازی می کردند.ماهی سیاه از 10000 تخم مادرش سالم بود و فقط او باقی مانده بود.

چند روزی ماهی کوچولو کم حرف و ورجه ورجه می کرد.

یک روز ماهی مادرش را بیدار کرد و گفت:من باید بروم و آخر جویبار را و جاهای دیگر را ببینم.

  • زهره بیکدلو